آقيده:
شيره انگور سفت شده. |
آله:
خر سفيد با لكههاي سياه. |
اردوسالار:
جمعيت زياد |
اِسوندن:
گرفتن |
اَلّن:
حتما |
اَلّي:
قيدي كه به وسيله آن كتاب را شيرازه ميكردند |
اُو:
آب. |
باخواجه:
پد بزرگ |
بالو:
هواپيما |
بُريد كردن:
قطع شدن. مانند، از او مِسَن بركت از خونه مون بريد نكرد. |
بَليدن گذاشتن:
به شكل زير صرف ميشود. / بل – بيال / بلم - بلي - بله - بليم
- بليد – بلند / مييالم - مييالي - ميياله - ميياليم -
ميياليد - مييالن / |
پاچه پاره:
بي حيا |
پازَر:
گونه
اي سنگ قيمتي |
پِسين:
عصر. |
پَل:
پهلو |
پِنگ:
واحد پيمايش آب قنوات و چشمهها / مدتي كوتاه. مانند، يه پنگي
خوابيدم. |
تار كردن:
فراري دادن |
تِل:
چسبيده به چيزي.
مانند، دَرِ رِ هَشتِه بود تِل ديوارِ وُ رفته بود. |
تِندّور:
گويش دمابي تنور |
تو هلّ و پلّ
افتادن:
توي دردسر افتادن |
تيشدوري:
خرت و پرت.
مانند، هرچي گيرش اوورد داد بالا تيشدوري. |
جوجه اويار:
پرستو |
چُر:
پيشاب، ادرار |
چُكي:
كمي چكهاي |
چُلَنگ:
چمباتمه |
چَنبَر:
سگي با دست و
گردن سفيد |
حُكما:
حتما |
خاراشَك:
گونه اي گياه با
خارهاي تيز و فراوان كه روي لبه ديوار باغها ميگذاشتند. |
خِلّو:
دماغو |
خوسيدن:
خيس خوردن |
داوول:
مترسك |
دست دَر كردن:
آماده درعوا شدن |
دل كسي ور كندن:
دلتنگ شدن. مانند، دلم وركنده شده |
دود كردن:
اخم كردن |
رامك:
گونه اي سنگ
قيمتي |
رفاقت انداختن:
دوستي ك |