اطلس و خارا
نبوديم/دختر بابا نبوديم
در بي مهري و روا داشتن تبعيض به كار برند. گفته ميشود شعر از
دختر محمد باقر است.
به زندگيش
ندادند جُوِ بِرِشْتِه / به مُردِگيش زدند سُرناي جُفتِه جُفتِه
حكايتي است از مرده پرستي و يا كاري ديرهنگام.
خَر هرچي چاق
شِه، خُورا نميشه؟
داشتن مال و منال موجب بزرگي و افتخار نمي شود
سنگِ خونسار،
گردو خونسار سنگ خوانسار، گردوي خوانسار.
در مطابقت شرايط دو چيز باهم گويند مترادف آن در تداول تهرانيان
«خدا در و تخته رو به هم جور ميكنه» است.
سنگهِ كُه
سنگِه ميشْكَنه / آجرِ كلنگه ميشكنه
سنگ است كه سنگ را ميشكند. آجر را كلنگ نيز ميشكند. در لزوم هم
تراز بودن و لزوم بزرگي براي تقابل و هم ارزي گويند.
فرزند كسي
نميكند فرزندي / گر طوق طلا به گردنش بربندي / گر طوق طلا به گردن
خر بندي / هم کار کند هم کند فرزندي
در نكوهش بي مبالاتي و كم توجهي فرزندان گويند.
هرچي كُه
پيدا ميكنه، خرجِ اَتَينا ميكنه
در ولخرجي ديگران مثل كنند. همچنين نگاه كنيد به خرج اتينا كردن.
عام هادي
وعام هادي كَسبِت به ما نهادي
در نسبت دادن خلافي به ديگري گويند در حالي كه خود گوينده خلافكار
بوده است.
سنبل فارس
كنايه از چيز تند و تيز.
مث مورت بودن
بسيار سبز بودن به رنگ مورت.
تُفِ تِل تاق
به حرف و عملي كه نتيجه آن به فاعل باز ميگردد. مانند، اي كارا
رِ كه ميكني تُفِ تِلِ تاقِه خودت جووابِشُم باس بِدي.
خاله نقره
كنايه از كسي كه مدام نق ميزند.
علي بيغم
بي خيال و آسوده گير.
قچ قمبلي
فرد مزاحم را تشبيه كنند.
خدجه قُتقُتو
کنايه از کسي که مدام قر ميزند.
چَغري
خوبوندن در
نظر گرفتن دختري براي خواستگاري
سنگ روي بافه
هشتن در نظر
گرفتن دختري براي خواستكاري
گوش كسي شل
شدن پكر شدن
دستچي كسي
راست شدن
كنايه از غذاي زياد خوردن
ليره عثمون
كنايه از چيز گرانبها
خونه كميشها
كنايه از خانه شلوغ.
شو نشيني عام
محب كنايه از
شب نشينيهاي طولاني
نَرگِدا شاخ
دار کنايه از
فرد خيلي خسيس
غوره چلوندن
كنايه از گريه كردن.
شتر بركك نشست و رفت
به شيراز در
قياس سخنان كسي كه دروغ را از حد گذرانده گويند.
پا چراغ
تاريك بودن
کنايه از خراب بودن اوضاع
پس رفت
عَقلِشِه عَوَض كُنه
پرسشي را كه جوابش بديهي است اين گونه پاسخ دهند. مانند، / رفته
اُوِ رِ برگردونه؟ / نه، پس رفت عقلِشِه عوض كُنه. ساعتِشه ديگه.
سگها گَل
جازا نميريدن!
در تمسخر بزرگ نشان دادن كاري توسط ديگري اشاره كنند. مانند، اگه
تو جووابِش نداده بودي سگا گَل جازا نمي ريدن.
يه مَنِه يا
دو مَنِه؟ در
عدم لزوم انجام يا دخالت در كاري به كار برند. مانند، بِرُم خونه
حَج علي اقا چي بِگُم؟ بِگُم يه مَنِه يا دو مَنِه؟
خر ديزه خوشه
ميندازه تو چاه كه به صاحابش ضرر بزنه
در از بين بردن منافع هر دو طرف دعوا تمثيل کنند
الحمد و
كُتِينا كه مَنَك حرفي نَتَينا
به كنايه به شخص مرموز و حرف نگهدار اشاره كنند.
ازحق كسي پاك شدن
از پس كسي برآمدن
به پيشاني
كسي بودن در
سرنوشت تقدير كسي بودن. مانند، اي داغا به پيشوني ما بود.
دستاشون گَل
هم بودن باهم
ديگر بودن
عيش كسي را
چيدن کاميابي
فرزندان يا افراد مورد علاقه خود را به چشم ديدن
مژگه ش گرم
شدن خواب خود
را آغاز کردن
لوله شدن و
رفتن مانند،
همينجور جمعيت لوله ميشد و ميرفت.
از پيش گاز
گرفتن از پس لقه زدن
به هر روش كه ميشود آزار رساندن
خرجِ اَتَينا
كردن به هدر
دادن پول و سرمايه. مانند، هرچي كُه پيدا ميكني / خرجِ اَتَينا
ميكني.
داريهزَنِ
قُنسُر بودن
كار بيهوده و نتيجه كردن. مانند، انگار مُو داريهزَنِ قُنسُرُم،
هِي بِرٌم آشتيشون بِدًم. اِز نو هِمو جور.
قيد هَشتن
در كوفتگي و خستگي تمثيل كنند. مانند، انْذَر تا پسين دوييدُم،
پِنداري قِيدُم هَشتن.
كار
دُوونْدَن در
تشبيه كسي گويند كه مكررا در مسيري رفت و آمد ميكند. مانند،
-اَنْذَر ميري و مياي. كار ميدُووني؟ -نه عامو. كيليدُمِ رْ
جا هَشتِه بودُم.
مثل بند
تُمّون بودن
عجله داشتن در رفتن. تمثيل از كش كتاه تنبان گرفته شده كه از دست
در ميرود. مانند. مِث بَندِ تُمّون ميموني جَلدي ميخواي
بِري.
نُخود توي
دهن (كسي) نَخُوسيدن
دهن لق بودن. راز نگهدار نبودن.
روي آتش روشن نبايد
آب ريخت چون از دودي كه از آن بلند ميشود جن بيرون ميآيد.
تخم چشم گوسفند را اگر كسي كه برادر دارد بخورد، برادرش ميميرد.
چهارشنبهها نبايد حمام رفت.
دو دست را با هم نبايد در دو طرف چهارچوب در گذاشت. اگر كسي
گذاشت بعد بايد دستهايش را به هم بزند.
براي آن كه بفهمند گاميژه مسلمان است يا نه، دمش را ميگيرند و
آويزان ميكنند. از او ميپرسند آيا مسلمان است؟ اگر دهنش را باز
كند مسلمان است وگر نه او را ميكشند.
لاك پشت زني بوده كه در حال نانوايي بچه اش پيشاب ميكند. خدا
كهنه تميز ميفرستد ولي زن بچه را با شاته (نان اول تنور) پاك
ميكند. خدا هم او را لاك پشت ميكند. عكس سفره و نان روي لاكش هم
براي همين است.
سعي كن در درس تا
چيزي شوي / تا كه احمد خان تبريزي شوي
خاله قورقور
/ بِچِهت افتاد تو تِنْدور / بيا درش كن خاله قورقور
(كرم خاكي) بچهات در تنور افتاده، بيا درش بياور. كودكان به هنگام
بازي چوب در لانه كرمهاي خاكي ميكنند آن را ميخوانند تا كرم
بيرون بيايد.
سَر هَلُولي
/ بچه كُولي
به هنگام قلمدوش كردن كودكان خوانند.
كوپوچي
كوپوچي مو دَركُن
كودكان آن را به هنگام ماليدن خاك با كف دست خوانند.
ما مردم
دُمبوييم / اِز گُشنگي وِريوييم / زِنج و گَون ميجوييم / زنج و
گون شيرينه / مَرحَمِ سر و سينه
شعري كه گفته ميشود در قحطي بزرگ مردم ميخواندهاند.
مثلِ هِل
هِلاكِتَم / مثلِ ميخَك كُبابِتَم / برنج و كشك و لوبيا / عزيز
جونُم زودي بيا
در تمناي بازگشت سفر كرده راه دور خوانند.
پسر
پسر نميري پسر / تا هفتا زن بگيري پسر / يكي شيرازي خالدار / يكي
تهروني مالدار/ يكي ترك تماشا / يكي ايراني پاشا /
قاتق موسيلي گل پونه كرده / به توي كاسهها پيمونه كرده / به توي
خونهها روونه كرده/
پنج
بُرجا عالَم
حوالتي است پنج برج جهان را به كسي كه دروغ ميگويد يا لاف
ميزند. مانند، /- تا پِسين هَمِش دِرُو ميكُنُم. / - پنج بُرجا
عالَم هر كي نَكُنه. / در باور مردم اشاره به قلعهاي ميكنند كه
پنج برج داشته و مالك أن زني به نام عالم خانم بوده است كه به نظر
داراي معني نمي نمايد به ويژه آن كه در فهرست قلعهها دماب قلعه اي
بدين نام ثبت نشده است.
خدا ظلم از
ظلمش نبره
آتيشك مطبخي بگيره
بال بال كُني
خدا در خونِه شِه از مرگ ببنده
رو تخته ت بُكِشُم رو او بَلُم مرگت را ببينم
شالام در سوراخ مار بشينه و بزنه به جيگرش
شششببنشستمبكشتمشششپششپشكشششپا را
شش شب بنشستم بكشتم شش شپش شپش كش شش پا را
عروسي:
شب عروسي خاگينه ميپزند و لاي نون ميگذارند و به كمر عروس
ميبندند. موقع خواندن خطبه بايد يك قفل را باز و بسته كنند.
رسم دوماد
سلوم: رفتن
داماد به خانه مادر زن پس از عروسي
دوماد قهر:
به دنبال
دماد كه ميرفتند او اصطلاحا قهر ميكرد و به خانه يكي از فاميلها
ميرفت.
شو عيدي:
براي شب عيد
9 تا مجمعه به خانه عروس ميفرستادند كه به آن شو عيدي ميگفتند:
برنج ، ماست، تخم مرغ، كباب شامي، سبزي، ترشي، كيسه حنا
زايمان:
در كف دست
بچه تخم مرغ ميگذاشتند تا در آينده دزد نشود. اگر زائويي درد
داشت و بچهاش به دنيا نميآمد ميرفت يك پنجه مريم از سيد رضا
ميگرفت و بالاي سر زائو در آب ميگذاشت تا بزآيد.
شيرعوض
شب اول شيرعوض توي كاسه خالي شده چيزي مانند نخودچي يا كشمش
ميريزند و پس ميدهند. به اين چيز جاكاسهاي ميگويند.
در رفتگي استخوان
مخلوط مورت و زيره و زرده تخم مرغ را روي محل دررفتگي ماليده آن را
ميبستند.
عرق كردن
مورت را در كفش ميريختند تا پا عرق نكند.
گوش درد
براي گوش درد بچه عناب ميداند يا به گوشش ترياك ميماليدند.